بود در دل چنان، که اين دفتر

شاعر : جامي

نبود از نصف اولين کمتربود در دل چنان، که اين دفتر
چون بدين جا رسيد سر بشکستليک خامه از جنبش پيوست
سازدم گزلک عزيمت تيز،چرخ اگر باز بگذرد ز ستيز
برسانم به مقطع، اين نامهدهم از سر، تراش آن خامه
اينقدر هم که گفته شد کافي‌ستورنه آن را که خاطر صافي‌ست
ختم شد، والسلام والاکرام!هم برين حرف، اين خجسته کلام